حیف نون می ره هتل
صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره
می بینه روی تابلو نوشته: “از ساعت ۷ الی ۱۱ صبحانه…
از ساعت ۱۱ الی ۵ ناهار و از ساعت ۵ الی ۱۱ شب شام سرو می شود…”
پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
حیف نون می ره هتل
صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره
می بینه روی تابلو نوشته: “از ساعت ۷ الی ۱۱ صبحانه…
از ساعت ۱۱ الی ۵ ناهار و از ساعت ۵ الی ۱۱ شب شام سرو می شود…”
پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
جوک طولانی !
پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه:
خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام!
هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم…
فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!
توجه : امتحانات از آنچه در برنامه امتحانی می بینید به شما نزدیکترند !
یادش بخیر اون روزا دستامو میگرفتی و با هم تو خیابون میچرخیدیم تموم عشقت من بودم. امضا :فرقون
یه دوست دختر هم نداریم از این همه خدمات ایرانسل استفاده کنیم ...
کلاس اول دبستان که بودیم خواندیم آن مردبا اسب سفیدآمد
سال هاگذشت آن مردحتی با خرهم نیامد و پدر هم چنان نان داد ...
یکی از تفریحات زندگیم اینه که تو خیابون وقتی دو نفر خیلی عاششقونه دارن از روبه رو میان از وسطشون رد شم!
یارو عکس پسر خالشو گذاشته که تو امریکا بورسیه گرفته
ملت به چه چیزایی افنخار میکنن
ما تو فامیل یکی رو داریم میتونه جمله “اسب حیوان نجیبیست” رو کامل با آروغ بگه
اینا افتخاره ، اینا ارزشه ! :))