میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل ” ب ” برات میمیرند، مثل ” د ” دوستت دارند، مثل ” ع ” عا شقت میشوند، مثل ” م ” منتظر می مونند تا یه روز مثل ” ی ” یارت بشن.
حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی…
در باغ دلم یک گل شاداب ندارم *
از لذت دیدار شما خواب ندارم
صد دفتر صد برگ پر از شعر سفید است
در شان شما
یک غزل ناب ندارم
صدایم نکرد
نگفت نرو برگرد و من رفتم
رفتم به سوی تنهایی انتظار
انتظار شنیدن صدای او که بگوید دوستت دارم برگرد …
دوست دارم بدانم!
دوست داشتن را چگونه دوست داری؟
تا دوستت بدارم آنگونه که تو دوست داری….
امروز تولد توست و بهترین زمانی که خدا میخواست مرا با هدیه ای شاد کند !
آری درست است این هدیه قبل از وجود خودم از آسمان آمده ولی مهم این است که از آن دل من بوده … تولدت مبارک !
صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم ، مال تو هستم . . .
خوشی با خوبی فرق دارد
به خاطر خوبی ها
از خیلی خوشی ها ، باید گذشت . . .
نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق !
از روزی که مبتلایت شدم
خود را از یاد بردم . . .
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت…
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد…
هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم…
ماه بعد شانسی به دلم نشستی
و
حالا سالهاست یواشکی دوست دارم
تعداد صفحات : 2